مراجعه خانواده ختار به قرارگاه اشرف برای تحویل گرفتن جسد فرزندشان زنده یاد سهیل ختار که به طرز مشکوکی در عراق به قتل رسیده است
.
... من همانجا در حضور حدود 50 نفر با صدای بلند اعلام کردم که آمده ام تا جسد فرزندم، حتی اگر چند تکه استخوان از آن مانده باشد، بعلاوه متعلقات وی را تحویل گرفته و با خود ببرم. در ضمن همانجا گفتم که از نظر من سازمان مجاهدین خلق فرزند مرا کشته است و برای اثبات این امر دلیل و شاهد کافی در اختیار دارم. اسدالله مثنی به من گفت که تو حرف رژیم را میزنی و بعد هم وقتی بحث بالا کشید عصبانی شد و گفت که شما را رژیم فرستاده است. من همانجا به همه گفتم که سازمان تابحال چندین حرف مختلف در خصوص کشته شدن فرزند من زده است که هیچکدام درست نبوده است. واقعیت اینست که پسر من ناراضی بوده و میخواسته جدا شود ولی جدا شدن از یک فرقه جرم است که مجازات آنهم مرگ است ...
بنیاد سحر، ششم آوریل 2008
http://saharngo.com/
آقای تیمور ختار به اتفاق همسرش، یعنی پدر و مادر زنده یاد سهیل ختار که به شکل کاملا مشکوکی توسط سازمان مجاهدین خلق در عراق به قتل رسیده است، جهت انجام اقدامات قانونی برای تحویل گرفتن جسد فرزندشان از سازمان به عراق عزیمت نموده و سپس به قرارگاه اشرف مراجعه کردند. آقای تیمور ختار شرح ما وقع را به صورت زیر برای بنیاد خانواده سحر در بغداد توضیح داد:

" . . . جلوی قرارگاه اشرف از تاکسی پیاده شدیم و به طرف قرارگاه حرکت کردیم. دو نفر که فارسی صحبت میکردند ولی لباس شخصی داشتند جلویمان را گرفتند. گفتیم که میخواهیم به مزار فرزندمان که در قرارگاه دفن است برویم. بیش از یکساعت مقابل درب معطل شدیم. خانمی مدام سرکشی کرده و ما را برانداز میکرد. بالاخره بعد از ظهر شد و دو آقا آمدند و بعد از بازرسی بدنی مفصل و گرفتن مدارک و دوربین و موبایل ما را به طرف مقر خودشان بردند. از ما دعوت به ناهار کردند که قبول نکردیم و گفتیم ناهار خودمان را آورده ایم. ما اصرار داشتیم که هر چه زودتر به مزار و سر خاک فرزندمان برویم. اسدالله مثنی و منوچهر (فرهاد الفت) با ما صحبت میکردند و مدام از ساخت و سازهایی که در قرارگاه شده است میگفتند. جلوی ما چای و میوه و شیرینی میگذاشتند و مدام عکس میگرفتند ولی ما در حال و هوای دیگری بودیم و دائما اشک میریختیم و بی تاب بودیم. بیش از یکساعت هم آنجا معطل شدیم. بعد ما را به سر مزار بردند که عده ای را آنجا جمع کرده بودند و سرود خواندند. در تمام لحظات از ابتدا تا انتهای حضور ما در قرارگاه به تهیه فیلم و عکس مشغول بودند.
من همانجا در حضور حدود 50 نفر با صدای بلند اعلام کردم که آمده ام تا جسد فرزندم، حتی اگر چند تکه استخوان از آن مانده باشد، بعلاوه متعلقات وی را تحویل گرفته و با خود ببرم. در ضمن همانجا گفتم که از نظر من سازمان مجاهدین خلق فرزند مرا کشته است و برای اثبات این امر دلیل و شاهد کافی در اختیار دارم. اسدالله مثنی به من گفت که تو حرف رژیم را میزنی و بعد هم وقتی بحث بالا کشید عصبانی شد و گفت که شما را رژیم فرستاده است. من همانجا به همه گفتم که سازمان تابحال چندین حرف مختلف در خصوص کشته شدن فرزند من زده است که هیچکدام درست نبوده است. واقعیت اینست که پسر من ناراضی بوده و میخواسته جدا شود ولی جدا شدن از یک فرقه جرم است که مجازات آنهم مرگ است.
ژیلا دیهیم با ما برخورد کرد و گفت که مهران پسر عمه سهیل که به کمپ آمریکایی ها رفت شاهد قضیه بوده که صرفا یک شلیک ناخواسته حین تنظیف سلاح صورت گرفته است. گفتم چرا در گذشته نگفتید که مهران شاهد بوده است و الان که مهران مرده است او را شاهد گرفته اید. چند مرد و زن ما را دوره کرده بودند و حرفهای متناقضی میزدند اما برخی بعد از برخورد ما کاملا منقلب شده و اشک میریختند.
من به آنها گفتم که از لحظه ای که وارد قرارگاه شده ام مدام در حال عکس گرفتن هستید و میدانم که از تمام مراسم خاکسپاری و اجساد هم عکس تهیه میکنید ولی چرا حتی یک عکس از جسد سهیل یا مراسم خاکسپاری او ارائه نمیدهید و میگویید هیچ عکس و فیلمی تهیه نشده است.
من مصر بودم که همانجا نبش قبر شود و هرچه از جسد سهیل مانده است را تحویل دهند. اسدالله مثنی گفت که اگر جسد را بگیری و به ایران ببری رژیم اجازه نخواهد داد آنرا در ایران دفن کنی. گفتم ابتدا که میگفتی مرا رژیم فرستاده است تا جسد را تحویل بگیرم و به ایران ببرم و حالا میگویی که رژیم نخواهد گذاشت که جسد را در ایران دفن کنم. بعد از این حرف او گفت که در ایران اجازه سنگ قبر برای مزار او نخواهند داد که گفتم بدون سنگ قبر در مملکت خودش بهتر از این ناکجا آباد است. گفتم در ضمن من همه مسائل قانونی آنرا تا جائی که به ایران برمیگردد حل کرده ام و شما اصلا نگران آن نباشید.
منوچهر و ژیلا میگفتند که اینها هویت و افتخار و سرمایه ما هستند و برای ما مقدسند و ما آنها را به کسی نمیدهیم. من هم گفتم که اتفاقا من به همین معترضم که فرزند من را خودتان میکشید و سپس همان خونی که ریخته اید را هویت و سرمایه خود هم میکنید و از آن ارتزاق می نمائید. بر سر مزار سهیل فریاد زدم که ما پدر و مادر دلسوخته جسد بچه مان را میخواهیم ولی اینها نمیدهند. در این زمان خیلی ها گریه میکردند.
ما را زود از سر خاک سهیل بلند کردند و اجازه ندادند خودمان به تنهایی با قبر فرزندمان خلوت کنیم. بالاخره با حالت اعتراض محل را ترک کردیم و من به آنها اطمینان دادم که موضوع را همچنان در مراجع قانونی عراق دنبال خواهم کرد. آنها نگذاشتند زیاد در مزار بمانیم و موقع خروج هم باز به شدت بازرسی بدنی کردند. گفتیم که از اینهمه عکس و فیلم که تهیه کرده اید به خودمان هم بدهید که موقع خروج یک سی دی به ما دادند که وقتی بعدا چک کردیم تنها یک عکس در آن بود. لازم به ذکر است که فضای امنیتی شدیدی بر قرارگاه حاکم بود و انسان وحشت میکرد. من و همسرم در تمام مدتی که در آنجا بودیم حالت ترس و دلهره داشتیم و احساس میکردیم که واقعا جانمان را کف دستمان گرفته و به آنجا رفته ایم.
در ضمن من از هتل در کربلا با آقای کیوان رادبین در کانادا مفصلا تلفنی صحبت کردم که او میگفت که دکتر حسن عارف که جسد سهیل را معاینه کرده گفته بود که سه محل اصابت گلوله روی بدن و پایش بوده است در حالیکه شلیک ناخواسته یکی بیشتر نیست و در ضمن گفته بودند که به زیر چانه اش خورده است. یکی دیگر از شهود که الان در بغداد است میگوید که آنروز در فیلق صدای شلیک سه گلوله پی در پی آمد و بعد محل را بستند و اجازه ورود به ما ندادند و گفتند که در این خصوص سؤال نکنید و هیچ صحبتی هم نشود که بعدا معلوم شد سهیل ختار در آنجا کشته شده است.
در جلسه ای که با قاضی دادگاه در بغداد داشتیم او میگفت که سازمان در خصوص خیلی ها اعلام کرده که به دلیل شلیک ناخواسته کشته شده اند که در پرونده های شکایات موجود است ولی همه را دروغ میگوید. او میگفت که اینهمه شلیک ناخواسته حین تنظیف سلاح در مدتی محدود در یک ارتش سه الی چهار هزار نفره واقعا بی سابقه است. اینها البته غیر از موارد متعددی است که گفته اند خودسوزی یا خودکشی نموده یا توسط نفوذی به قتل رسیده و یا خودبخود فوت کرده اند. . . "
لازم به ذکر است که خانواده ختار موضوع رسیدگی و تحقیقات در خصوص نحوه قتل فرزندشان را در محاکم عراق دنبال کرده و خواهان تحویل گرفتن جسد و وسایل زنده یاد سهیل ختار از سازمان مجاهدین خلق هستند.
-----------
در همین رابطه:
دادخواهی آقایان اصغر فرزین، رضا صادقی، و علی بیگلری اعضای جداشده سازمان مجاهدین خلق، به مراجع قضایی عراق علیه این سازمان و درخواست رسیدگی م�
توطئه نفرات سازمان مجاهدین خلق مستقر در قرارگاه اشرف در عراق علیه آقای رضا صادقی در مراجعه به مقر TIPF و رسوا شدن آنان
سمیه در دادگاه به قاضی می گوید که زیر۱۸ سال بود ه است که به عراق آمده است
مصاحبه اسماعیل هوشیار و دو تن دیگر از اسرای کمپ امریکایی ها با روزنامه سوئیسی
خاطرات دوران اسارت در کمپ امریکایی ها
مشاهدات آقای اکبر مرادی در مراجعه به قرارگاه اشرف در عراق برای دیدار با برادرش آقای حسین مرادی
نامه آقای کیوان رادبین به بنیاد خانواده سحر
نامه آقای رضا اکبری نسب به بنیاد خانواده سحر
نامه آقای امیر صفائیان به بنیاد خانواده سحر در خصوص شرح ماجرای مراجعه ایشان و خانم بتول سلطانی و آقای اکبر مرادی به قرارگاه اشرف جهت دیدار با
بیانیه شماره دو هیئت مدیره بنیاد خانواده سحر
استمداد یک مادر دردمند از تمامی ایرانیان مقیم خارج از کشور خصوصا هواداران سازمان در سوئد و هلند (و ضمیمه دادخواهی)
(ضمیمه دادخواهی خانم بتول سلطانی - فارسی)
(ضمیمه دادخواهی خانم بتول سلطانی - انگلیسی)
ترجمه گزارش ویژه ایران اینترلینک از بغداد، قرارگاه اشرف و مجاهدین خلق (ایران اینترلینک، مسعود خدابنده، فوریه 2008)
اولین شماره نشریه خبری بنیاد خانواده سحر به زبان عربی منتشر و در سطحی گسترده پخش شد
گزارشي از سفر به عراق
Home