رابطه انقلاب ایدئولوژیک با معضل سرنگونی
.
.
بهار ایرانی، اول سپتامبر 2007
http://www.mojahedin.ws/article/show.php?id=2383
انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهین خلق برآیند مجموعه عواملی بود که شکست استراتژی سرنگونی در راس آن قرار می گرفت. ضرورت این مهم (انقلاب ایدئولوژیک) در راستای برون رفت از بحران های درونی و احیای حداقل سیاسی سازمان در کوتاه مدت بود. بعلاوه اینکه خطر انشعاب و انشقاق جدی تر از همیشه موجودیت و بود و نبود مجاهدین را در معرض تهدید قرار داده بود. سرفصل سی خرداد که بطور مشخص چشم انداز خود را در سرنگونی ضربتی جمهوری اسلامی جستجو می کرد به دلیل ضعف بینشی و سیاسی و خصلت اپورتونیستی رهبری عملا محصولی جز یاس و استیصال و در شکل عینی و مادی فراخوان تیم های عملیاتی و اعضاء به مرز غربی کردستان و در نهایت اروپا نداشت. (مسعود رجوی در پاریس ضمن اعلام اینکه رژیم در ایران از یک حمایت ده، پانزده درصدی برخوردار نیست، به سرنگونی کوتاه مدت در ظرف حداقل یک سال و حداکثر سه سال اشاره می کند.)
اولین واکنش جدی رجوی در قبال این بن بست تقسیم زمان سرنگونی به کوتاه مدت، و دراز مدت است. با این حال فراخوان نیروها به خارج و محو آنها از عرصه اجتماعی ایران خوش بین ترین اعضاء و هواداران را نیز در صحت و صداقت اظهارات رجوی دچار تردید جدی می کند. این اولین نطفه های چالش میان رهبری رجوی و اعضاء و بدنه سازمانی است که با هدف سرنگونی ضربتی وارد فاز سی خرداد شده است. به موازات گذشت زمان و بیرون آمدن جمهوری اسلامی از موضع دفاعی کامل و استقرار نسبی و کنترل بحران به همان میزان رهبری مجاهدین در چینش و محاسبه معادلات و صورت مسئله سرنگونی فاکتورهای جهانی را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد. این شرایط بر روی مجموعه درونی مجاهدین و شورای موسوم به ملی مقاومت تاثیرات اجتناب ناپذیر خود را بجا می گذارد. در چنین شرایطی نه امکان بازخوانی و تجدید نظر در شرایط موجود ممکن است و نه امکان ادامه چنین شرایطی. نیابتی زمینه های وقوع انقلاب ایدئولوژیک را در چنین بستری اینگونه توصیف می کند:
"ادامه وضع موجود با توجه به اختلافات درونی "تنها آلترناتیو دمکراتیک که ادامه ائتلاف سیاسی شکننده حاضر را به منوال سابق ناممکن می کرد از سویی و انعکاس تبعات جبری شکست استراتژی کوتاه مدت رژیم در درون تشکیلات وسیع و در عین حال پراکنده در سرتاسر جهان مجاهدین، از سوی دیگر امکان پذیر نبود."
ادامه همین وضعیت در اشل دیگری در میان اعضای شورا نیز حاکم است. کسانی که به روایتی با اغوای کوتاه مدت سرنگونی و به قصد خوشه چینی وارد شورا شده اند همزمان بحران دیگری را بطور موازی رقم می زنند. طبیعی است در راس این مسائل انگشت اتهام متوجه رهبری یعنی رجوی است. در این رابطه به نقل از نیابتی می خوانیم:
"عدم موفقیت مجاهدین در سرنگونی کوتاه مدت در کنار این واقعیت که پروژه شورای ملی مقاومت ایران علیرغم مدعی تنها آلترناتیو دمکراتیک بودن هنوز موفق به جلب نیروهای سیاسی نگردیده بود، فشارهای طاقت فرسایی را چه از درون و چه بیرون آن متوجه مجاهدین می کند. بدیهی است که نوک تیز همه این انتقادات متوجه کسی جز شخص مسعود رجوی نیست." ص 16.
به همان میزان که چالش منتقدین با رهبری ابعاد تازه و گسترده ای به خود می گیرد نطفه های انقلاب ایدئولوژیک به قصد مهار بحران درونی و راه گشایی بن بست سرنگونی شکل می گیرد. عمده اعضای جداشده سازمان مجاهدین خلق کم و بیش همین صورت مسئله را به عنوان ضرورت وقوع انقلاب ایدئولوژیک مورد تاکید قرار داده اند. مجاهدین اما بدون پاسخگویی به اصل صورت مسئله، کماکان اصرار دارند با انواع اتهامات و برچسب ها با منتقدین و جداشدگان برخورد نمایند. بیژن نیابتی مکانیزم و ضرورت انقلاب ایدئولوژیک را دقیقا در چنین چشم انداز و راستایی ارزیابی و تحلیل می کند. او ضمن پروسه خوانی سرفصل سی خرداد تا مقطع ملاقات رجوی با طارق عزیز بر این معنی تاکید کرد که انقلاب ایدئولوژیک تنها پاسخ قطعی مجاهدین برای برون رفت از بن بست و بحران ناشی از شکست استراتژیک معضل سرنگونی بوده است. جمع بندی نهایی اوضاع و شرایط سال های 1360 تا اواخر 1363 مجاهدین را نسبت به اتفاق غیرمنتظره و غافلگیرکننده ای که قادر به مهار تنش ها و بحران های داخلی باشد، متقاعد می کند: باز در این رابطه می خوانیم:
"سال 1363 سال تعیین تکلیف نهایی در تمامی صحنه های سیاسی- نظامی، استراتژیک و ایدئولوژیک است. بن بست سیاسی و نظامی مقاومت مسلحانه و عدم امکان سرنگونی کوتاه مدت رژیم، که اواخر سال 61 بارز و در طول سال 62 محرز گردیده بود، دو راه حل را در مقابل مجاهدین قرار می دهد. یا بایستی تسلیم شرایط واقعی حاکم گردید و سیاسی کار شد و یا با پذیرش تمامی تبعات داخلی و بین المللی پافشاری بر روی مقاومت مسلحانه و خواست سرنگونی قهرآمیز رژیم گرایش به چپ را برگزید و رادیکالیزه شد." ص 17.
انشعاب در سازمان و از سوی اعضایی که وزن و اعتبار لازم برای انجام این مهم را دارند، به عنوان محتمل ترین واکنش در درون مجاهدین مورد بررسی و گمانه زنی قرار می گیرد. وجود عناصری که به لحاظ وزن و سابقه این احتمال را قوت می دهند، راه مقابله با این خطر را در اولویت قرار می دهد. نیابتی در این رابطه می نویسد:
"کافی بود که فقط یک نفر از میان خیل اعضای دفتر سیاسی و کمیته مرکزی آن زمان مجاهدین که اکثریت قریب به اتفاق آنها یک سابقه درخشان مبارزه تمام عیار با دو نظام را نیز در کوله بار سنگین مبارزاتشان داشتند، راهی دیگر برگزیده و به گونه ای علنی استراتژی مبارزه ناموفق مسلحانه چریکی را به زیر علامت سوال می برد. در چنین شرایطی ضروری بود که ایدئولوژی جوان مجاهدین به یک شاخص علنی مشخص گردد." ص 21.
و درنهایت سازمان برای واکسینه کردن خود از خطر انشعاب و انشقاق و به زعم نیابتی تلاشی به اعلام انقلاب ایدئولوژیک متوسل می شود. از آنجا که چالش بدنه و مرکزیت با رهبری به دلیل عامل اصلی شکست استراتژی سرنگونی اجتناب ناپذیر می نماید، محور انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین بر مصون ساختن رهبری از هر گونه نقد از درون و اعطای رهبری ایدئولوژیک و سیاسی بطور توامان در دستور کار قرار می گیرد. در این رابطه باز به نقل از نیابتی می خوانیم:
"برای حفاظت انقلاب از تعرضات ارتجاعی و استعماری، هیچ راهی جز مصون کردن و واکسیناسیون سازمان رهبری کننده آن در مقابل انشعاب و نهایتا تلاشی وجود ندارد." ص 21
صورت مسئله ای که نیابتی در ضرورت و مکانیزم انقلاب ایدئولوژیک مطرح می کند، بحران ناشی از عدم محقق شدن سرنگونی و در نهایت احساس خطر از درون و احتمال انشعاب و تلاشی کلیت سازمان است که در اصطلاح او به بود و نبود تعبیر شده است. این ضرورت را مهدی ابریشم چی در موضع رهبری ایدئولوژیک مطرح می کند. در واقع صورت مسئله اصلی جداشدگان از سازمان با امثال ابریشم چی و ... پاسخ های متفاوت به آن است. پاسخی که یکسویه اش وقوع انقلاب ایدئولوژیک جهت واکسینه کردن عامل اصلی بحران ها است و سوی دیگرش اعلام انصراف و جدایی از مجاهدین و شورا که بیش از هر چیز بر عاملیت رهبری سازمان و انحرافات آن تاکید دارد.
Home