... برنامه ای از سرویس جهانی رادیو بی بی سی – مجاهدین خلق یک گروه تروریستی هستند یا قربانیان تروریست ؟ آنها یک گروه خطرناک هستند یا یک گروه درمعرض خطر؟ این برنامه که به کوشش Owen Bennett تهیه شده است . او سعی میکند پاسخی بر این پرسشها به دست دهد , برای تهیه این گزارش ۵۳ دقیقه ای با تعدادی از جداشدگان از فرقه مجاهدین نیز گفتگوهایی انجام شده است این گزارش را میتوانید از لینک زیر بشنویید یا دانلود کنید ...
... اما نکته اخر که به ان اشاره میکنم خطابم به سران فرقه و جیره خواران فرقه رجوی هست که در شوهای مختلفی که برگزار می کنید و سوزش خودتان در مقابل افشاگریهای جدا شده ها را از زبان مزدوران اجاره ای به نمایش می گذارید قابل فهم است و به این مزدوران اجاره ای تازه وارد هم می گویم که قبل از این، سران فرقه با استعمال انواع مختلف مزدور اجاره ای از نوع ایرانی و اروپایی با فرستادن انها روی سن و تلویزیونهای مختلف نتوانستند بر عزم جداشده ها در افشاء ماهیت فرقه رجوی خللی وارد بکنند بلکه هر بار که جیغ های بنفش سران فرقه چه از زبان خودشان و چه از زبان مزدوران اجاره ایش به هوا بر خاسته نشان دهنده این بوده که افشاگریهای جدا شده ها تا حد ممکن تاثیر خودش را گذاشته و ...
با نزدیک شدن مهلت اخراج فرقه رجوی از عراق و بستن اسارتگاه بد نام اشرف، مسعود رجوی و مریم قجر سعی دارند یک عده از سران فرقه را که در شکنجه و کشتار افراد ناراضی دست داشته اند را با نام های جعلی واختصاص دادن مشاغل غیر واقعی به این افراد انها را از عراق خارج کنند تا عمق جنایات رجوی در داخل اردوگاه اشرف پوشیده بماند.
در سالهای 83 و 84 خورشیدی که مصاحبه های مختلفی با ارگانهای امریکایی داشتیم، در مصاحبه با مسئولین وزارت خارجه امریکا و همچنین در تیف در مصاحبه هایی که داشتم مطلع شدم رجوی به امریکاییها هم رکب زده و دستور داده که شکنجه گران و زندانبانان فرقه رجوی که در سال 73 بیش از 500 عضو ناراضی را زندانی و شکنجه کردند و زیرشکنجه چند نفر هم جان باختند، این شکنجه گران مسئولیت سازمانی خودشان را در مصاحبه ها به دروغ راننده یا آشپز، خیاط، تاسیساتی، و... بگویند.
برای اینکه بار دیگر رجوی و دیگر سران فرقه نتوانند به کشورهای اروپایی و ارگانهای بین المللی رکب بزنند و دروغ بگویند لازم است اسامی این شکنجه گران در اختیار کلیه دولتهای اروپایی و ارگانهای بین المللی قرار بگیرد.
همچنین از این طریق اعلام می کنم که من در سال 73 در داخل اشرف زندانی و توسط همین شکنجه گران شکنجه جسمی و روحی شده ام و با دیگر جدا شده ها از فرقه رجوی حاضر هستیم در هر دادگاهی و یا حضور در هر مناظره رو در رو با حضور همه رسانه ها و نمایندگان سازمان ملل و عفو بین الملل، دیده بان حقوق بشر، کمیساریای عالی پناهندگی، صلیب سرخ جهانی، نمایندگان اتحادیه اروپا و... وجود زندان و شکنجه در داخل اسارتگاه اشرف را به اثبات برسانیم.
از آقای مارتین کوبلر نماینده عالی سازمان ملل در عراق نیز تقاضا میکنم که پرونده این افراد به دقت مورد برسی قرار دهند و اجازه ندهند که شکنجه گرانی که دستشان به خون الوده هست از امکانات سازمان ملل برای فرار از عدالت سوء استفاده کنند.
همچنین از دولت محترم عراق و قوه قضائیه و وزارت حقوق بشر عراق درخواست میکنم که ان عده از شکنجه گران فرقه که در عراق حضور دارند را به دست عدالت بسپارند چون این جنایات توسط سران فرقه رجوی و شکنجه گرانش در خاک عراق اتفاق افتاده و باید که در همانجا هم پاسخگوی جنایات خودشان باشند.
اما نکته اخر که به ان اشاره میکنم خطابم به سران فرقه و جیره خواران فرقه رجوی هست که در شوهای مختلفی که برگزار می کنید و سوزش خودتان در مقابل افشاگریهای جدا شده ها را از زبان مزدوران اجاره ای به نمایش می گذارید قابل فهم است و به این مزدوران اجاره ای تازه وارد هم می گویم که قبل از این، سران فرقه با استعمال انواع مختلف مزدور اجاره ای از نوع ایرانی و اروپایی با فرستادن انها روی سن و تلویزیونهای مختلف نتوانستند بر عزم جداشده ها در افشاء ماهیت فرقه رجوی خللی وارد بکنند بلکه هر بار که جیغ های بنفش سران فرقه چه از زبان خودشان و چه از زبان مزدوران اجاره ایش به هوا بر خاسته نشان دهنده این بوده که افشاگریهای جدا شده ها تا حد ممکن تاثیر خودش را گذاشته و این عکس العمل سران فرقه از زبان اجیر شدگان بازتاب ان افشاگریهاست و باز به این مزد بگیران فرقه رجوی می گویم که در هر مقام که هستید یا بودید چه آن ژنرال فیلیپس جنایتکار جنگی رئیس زندان سابق تیف یا سرهنگ مارتین یکی دیگر از جنایتکاران که مدتی رئیس زندان تیف در همکاری با رجوی بود یا هر کسی که مدعی عدم وجود زندان و شکنجه در فرقه رجوی هست، در اسرع وقت در هر کجا که دوست دارند در حضور همه آن نمایندگانی که در بالا اشاره کردم بطورخاص در حضور رسانه هایی همچون سی ان ان، بی بی سی، ام بی سی، الجزیره، العربیه و... در مقابل دوربین همه رسانه ها یک مناظره رو در رو داشته باشیم تا سیه رو شود هر که در او غش باشد.
چنانچه سران فرقه یا مزد بگیرانش هر کجایی که میخواهند باشند به این مناظره تن ندهند معلوم می شود که ادا اطوارهای بوزینه وار این افراد در شوهایی که مریم قجر بر پا میکند و با پرداخت هزاران دلار به انها دیکته می کند که حرفهای سران فرقه را نشخوار کنند، یک پاپاسی هم ارزش ندارد و سفارشم به این مزدوران اجاره ای تازه وارد اینکه بیشتر از این عنتروار به خاطر پول روی سن برای سران فرقه پشتک وارونه نزنید و جفتک پرانی نکنید چون قبل از شماها رجوی از قاچاقچی تا دزد و آدمکش و متجاوز به ناموس مردم را با استعمال انواع نشادر به روی سن فرستاد تا همین حرفها را بزنند که خریداری نداشت و شما را هم اینبار با استعمال نشادر امریکایی-اسرائیلی روی سن فرستاده مطمئن باشید نمی توانید جنایات فرقه رجوی را بپوشانید. این را به شما قول می دهم که هر روز بر افشاء کنندگان فرقه رجوی افزوده می شود و به زودی با بسته شدن درب اسارتگاه بدنام اشرف حقایق بیشتری از جنایات رجوی افشاء خواهد شد.
اسامی آمران سرکوب، شکنجه گران و زندانبانان فرقه رجوی:
1ـ مسعود رجوی (رهبر فرقه که همه جنایات به دستور ایشان انجام شده و در سال 73 بعد از زندانی و شکنجه کردن بیش از 500 عضو ناراضی، آنها را گروه گروه محاکمه می کرد) فراری و محل اقامتشان معلوم نیست.
2 ـ مریم قجر عضدانلو با نام مستعار مریم رجوی جانشین رهبر فرقه رجوی (به دستور مستقیم مریم قجر شکنجه جسمی و روحی اعضاء ناراضی توسط شکنجه گران فرقه اجرا می شد) مقیم در اور سور اواز فرانسه.
3 ـ مهوش سپهری با نام مستعارنسرین (شکنجه گر، رئیس دادگاههای فرمایشی فرقه رجوی که به دستور ایشان دهها نفر یا به زندان ابوغریب فرستاده شده اند یا در میدانهای مین بین مرز ایران عراق رها شده اند و دستور شکنجه و زندان دهها مخالف رجوی در تشکیلات به فرمان ایشان صادر شده، مسئول مستقیم تمامی عملیاتهای تروریستی در داخل خاک ایران از سال 75 به بعد، مسئول تیم اعزام ترور به داخل ایران، نظارت بر عملیات و فرماندهی آن تا پایان عملیات تروریستی... این زن آنقدر در داخل تشکیلات فرقه رجوی منفور بود که به هند جگرخوار معروف شده بود) فراری و محل اقامتشان معلوم نیست.
4 ـ سید محمد سادات دربندی با نام مستعار کاک عادل ( رئیس زندان در اسارتگاه بدنام اشرف، بازجو و شکنجه گر. بعد از مرگ قربانعلی ترابی در سلول، این فرد به شکنجه گران دستور داد تا به سلول ما یورش ببرند و همه را با مشت و لگد می زدند و داد میزد که حق ندارید در سلول هم در مورد مرگ قربانعلی ترابی حرف بزنید) مقیم اردوگاه بدنام اشرف در عراق .
5 ـ مجید عالمیان ( باز جو، شکنجه گر، زندانبان) مقیم اردوگاه بد نام اشرف در عراق.
6 ـ پرویز موسوی سیگاری نیا ـ با نام مستعار فاضل (بازجو، شکنجه گر، زندان بان) مقیم اردوگاه بد نام اشرف در عراق .
7 ـ حسن عزتی با نام مستعار نریمان (بازجو، شکنجه گر، زندانبان این فرد به همراه بهرام جنت سرایی جسد قربانعلی ترابی را که بر اثر شکنجه جان باخت از سلول ما خارج کرد) مقیم اردوگاه بد نام اشرف.
8 ـ محمد محدثین با نام مستعار بهنام (بازجو، جزو هیئت دادگاه رجوی در محاکمه مخالفان که حکم اعدام برای جدا شدگان را صادر میکرد) مقیم اور سور اواز فرانسه.
9 ـ محمد علی جابر زاده انصاری با نام مستعار قاسم (بازجو، جزو هیئت دادگاه رجوی در محاکمه مخالفان که حکم اعدام برای جدا شدگان را صادر میکرد) مقیم اور سور اواز فرانسه.
10 ـ بهرام جنت سرایی با نام مستعار مختار ( بازجو، شکنجه گر، زندانبان، این فرد جسد قربانعلی ترابی که بر اثر شکنجه د ر سلول ما جان داد را به همراه مجید عالمیان از سلول خارج کرد) مقیم اردوگاه بد نام اشرف در عراق .
11 ـ محمد باقر شعبانی با نام مستعار باقر (باز جو، شکنجه گر، زندانبان، مسئول جابجایی نفرات از سلول به دادگاهی که رجوی برگزار می کرد) مقیم اردوگاه بدنام اشرف در عراق.
12 ـ حمید یوسفی ( بازجو، شکنجه گر، زندانبان، فرهاد طهماسبی زیر دست این شکنجه گر در سال 73 کشته شد که فرقه رجوی به دروغ بعد از چند سال فرهاد را شهید نامگذاری کرد تا بدین شیوه بر جنایتهایش سر پوش بگذارد) مقیم اردوگاه بد نام اشرف در عراق .
13 ـ عباس داوری با نام مستعار رحمان (رابط رجوی با سیستم اطلاعاتی صدام ملعون، جزو هیئت دادگاه فرمایشی رجوی که حکم اعدام افراد ناراضی را صادر میکرد، رابط رجوی برای تحویل دادن مخالفان فرقه به زندان ابوغریب همراه نادر رفیعی نژاد، یکی از اعضاء مهم تشکیل دهنده دادگاههای خصوصی در تشکیلات فرقه مافیایی رجوی) مقیم اردوگاه بد نام اشرف در عراق.
14 ـ حسام عاملی ( شکنجه گر، زندانبان ) مقیم اردوگاه بد نام اشرف در عراق.
15 ـ محسن امینی (شکنجه گر، زندانبان، یکی از مسئولین جابجایی نفرات به هنگام تشکیل دادگاه توسط شخص رجوی) مقیم اردوگاه بدنام اشرف در عراق.
16 ـ فهیمه اروانی (شکنجه گر، باز جو، یکی از اعضای هیئت دادگاه فرمایشی رجوی، یکی از اعضاء مهم تشکیل دهنده دادگاههای خصوصی در تشکیلات فرقه رجوی برای اعضاء ناراضی که خواهان جدایی از فرقه رجوی بودند، یکی از رئیس زندانهای سال 73 و برگزار کنندگان دادگاه برای اعضاء ناراضی بطور خاص برای افراد جدید الورود که خیلی ها به دستور ایشان در تشکیلات ازافراد جدید نا پدید شده اند) مقیم اردوگاه بد نام اشرف.
17 ـ مهدی برائی با نام مستعار احمد واقف (باز جو، شکنجه گر، یکی از نفرات تصمیم گیرنده در دادگاههای خصوصی که برای افراد ناراضی تشکیل می شد، یکی از رابطین فرقه رجوی با سیستم اطلاعاتی صدام ملعون، این فرد توسط رجوی انتخاب شده بود و به همراه هیئتی به قرارگاهها می رفت و دادگاه خصوصی برای افراد ناراضی داخل تشکیلات فرقه رجوی برگزار می کرد، عضو هیئت تصمیم گیرنده و مسئول فرستادن نیروهای تروریستی برای حملات خمپاره ای و ترور شخصیتهای ایرانی از قرارگاه جلولا متعلق به فرقه رجوی که قرارگاه انزلی نامگذاری شده بود) مقیم اردوگاه بد نام اشرف در عراق.
18 ـ حجت بنی عامری با نام مستعار حکمت (باز جو، شکنجه گر، زندانبان، یکی از مسئولیت جابجایی نفرات برای دادگاههای فرمایشی رجوی) مقیم اردوگاه بد نام اشرف در عراق.
19 ـ بهمن برومند با نام مستعار ناجی (بازجو، شکنجه گر، زندانبان، این فرد جزو کسانی هست که به دستور رجوی افراد ناراضی تشکیلات فرقه را شکنجه می کرد و در رها کردن نفرات ناراضی در میدان مینهای مرزی ایران و عراق نقش مستقیم داشت) مقیم اردوگاه بدنام اشرف در عراق.
20 ـ اسدالله مثنی (باز جو، شکنجه گر، زندانبان، این فرد برای خوش خدمتی به رجوی اعضاء ناراضی را به شدیدترین شکل شکنجه می کرد و مدعی بود که اگر کسانی هم در زیر شکنجه کشته شوند به نفع رجوی هست. هم یک ناراضی کم شده هم در نشریاتشان از مرده طرف مقابل به نفع خودشان استفاده می کنند!) مقیم اردوگاه بد نام اشرف در عراق.
افشاء اسامی شکنجه گران و زندانبانان فرقه رجوی ادامه دارد ...
... آنها پس از سالها مقاومت در قبال شکنجه در زندانهای انفرادی رجوی و شکست مجاهدین در تسلیم آنها در همکاری در جنایاتشان، لاجرم به صدام و زندان ابوغریب تحویل داده شدند. رفیعی نژاد در آنجا نیز راحتشان نمی گذاشت و به آنها "سر میزد". آقایان سبحانی و قشقاوی در زمان سقوط رژیم صدام در سال 2003 از زندان آزاد شدند. در این زمان حداقل 50 تن از اعضای ناراضی مجاهدین در زندان ابوغریب عراق تحت عنوان "ودیعه های مجاهدین خلق" نگهداری می شدند. دفاتر زندان اکنون در موزه بغداد قابل رویت است. هر دو آقایان قشقاوی و سبحانی با یاد آوری خاطرات تلخ زندانها و شکنجه گاههای صدام و رجوی، با خواندن فاتحه بر گور شکنجه گر خود، از خداوند برایش طلب مغفرت کردند ...
قبرستان مجاهدین تا چندی قبل در محوطه داخلی کمپ مجاهدین خلق قرار داشت و قابل دسترسی عموم نبود. پس از حکم دادگاه در بغداد و پس از آن که دولت عراق توانست در آوریل امسال بخشی از خاک کمپ که بصورت غیر قانونی توسط رجوی غصب شده بود را آزاد سازد، درب این قبرستان نیز باز شد و اکنون تحت نظارت قرار گفته و تحقیقات مستقل در آن آغاز شده است.
خانواده ها و نجات یافتگان و اعضای سابق به این قبرستان رسیده اند. نفر جلو آقای حسن عزیزی از اعضای سابق و قدیمی سازمان است. سالها طول کشید تا بالاخره وی توانست به همراه فرزندانش از این محل فرار کند. همسر وی نیز بعدا توانست با خروج از کمپ به خانواده ملحق گردد. خانواده عزیزی اکنون در کشور هلند مستقر هستند. آقای عزیزی از اعضای هیئت اروپایی است که اخیرا به عراق و کمپ اشرف سفر کرده اند.
این بنای یادبود کسانی است که در عملیات مجاهدین بنام "مروارید" کشته شده اند. عملیات مروارید عملیاتی بود که طی آن رجوی بدستور مستقیم صدام حسین به کشتار روستائیان کرد عراقی دست زد. مریم رجوی در این عملیات به نیروهایش دستور داد تا با شنی تانکها روی مردم و قربانبیان خود بروند تا از هدر دادن گلوله خودداری شود. سازمان مجاهدین در قالب "ارتش خصوصی صدام" در سال 1991 برای سرکوب خشونت بار اکراد شمال عراق مورد بهره برداری قرار گرفت.
سازمان مجاهدین خلق در سال 1991 همچنین برای سرکوب شیعیان عراقی در جنوب این کشور مورد استفاده قرار گرفت. عکس فوق بنای یادبود سه تن از فرماندهان مجاهدین است که بدست مردم کربلا و در جریان خیزش های جنوب عراق کشته شده اند. این افراد پس از آن کشته شدند که مردم توانستند مرکز عملیاتی سرویس مخفی صدام را در شهر کربلا تسخیر کنند. اجساد این سه تن هرگز پیدا نشد.
در دو طرف بنای یاد بود این سه تن، بناهای یاد بود ندا حسنی و صدیقه مجاوری است که در سال 2003 بدستور رجوی و بخاطر بازداشت موقت وی در پاریس خودسوزی کردند و مردند.
رجوی قبل از این که نیروهای عراقی بتوانند این منطقه را آزاد کنند دستور داده است تا عکس های روی همه قبر ها در سراسر این گورستان را با هم عوض کنند تا مشخص نشود کدام عکس مربوط به کدام قبر است. احتمالا کسی جز خود رجوی نتواند انگیزه وی از این عمل عجیب را توضیح دهد.
بنابر گزارشات عراقی، برخی از قبرها حاوی بیش از یک جسد هستند ولی روی قبر فقط اسم یک نفر نوشته شده است.
مراجعین در میان قبر ها قبر نادر رفیعی نژاد را هم شناسایی کردند.
قبر نادر رفیعی نژاد
نادر رفیعی نژاد شکنجه گر مورد علاقه رهبر مجاهدین خلق، مسعود رجوی بود. وی از اعضای سابقه دار مجاهدین خلق بود که پس از پیروزی انقلاب به همراه رضا خاکسار (در عملیات مسلحانه در سال 1981 کشته شد) و حسن محصل (افسر سابق پلیس و زندانبان در زندانهای مجاهدین در عراق)، در دادگاههای انقلاب در زندان اوین کار می کردند.
در شروع انقلاب بهمن، رفیعی نژاد مسئول بازجویی و شکنجه مقامات سابق رژیم شاه بود. وی همراه با محصل و خاکسار در سالهای بعد از 1980 بخاطر رابطه با مجاهدین خلق توسط دولت وقت جمهوری اسلامی از دادگاههای انقلاب اخراج شدند.
نادر رفیعی نژاد با شروع فاز نظامی و شروع عملیات مسلحانه مجاهدین خلق در سال 1981 به اروپا رفت و بعنوان مسئول روابط خارجی مجاهدین خلق مشغول به کار شد. نام وی در سال 1991 بعنوان معاون هیئت اجرایی سازمان اعلام شد. وی در سال 1990 با بیرون آوردن لباس دیپلماسی و پوشیدن یونیفورم نظامی رسما در عراق مسئولیت زندانبانی مجاهدین را بر عهده گرفت.
در این سال وی در کلاسهای اطلاعات و امنیت رژیم صدام حسین شرکت کرد و آموزشهای کلاسیک در زمینه بازجویی و شکنجه را نیز فرا گرفت.
وی مسئولیت مستقیم شکنجه بسیاری از جمله آقای محمد حسین سبحانی را بر عهده داشت و مرحوم پرویز احمدی در جلوی چشم دیگر زندانیان در سیاهچال های رجوی زیر شکنجه های به قتل رسید.
نادر رفیعی نژاد در سالهای بعد از سقوط صدام حسین بارها در مقابل دوربین های تلویزیون مجاهدین خلق حاضر شد و خود را بعنوان متخصص امور حقوقی معرفی کرد. وی تحت این عنوان بر تنبیه و حذف فیزیکی جداشدگان از سازمان تاکید می کرد. وی بخصوص در صحبت هایش به فتوای قتل رهبر فرقه مسعود رجوی اشاره داشت که بارها تاکید کرده که "تمامی کسانی که موفق به فرار از فرقه شده اند را باید بعنوان خائن به رجوی در هر کجا که هستند کشت..."
دو تن از نجات یافتگان از فرقه که مستقیما توسط نادر رفیعی نژاد شکنجه شده اند، آقایان محمد حسین سبحانی و علی قشقاوی هستند. آنها در عکس فوق در کنار قبر شکنجه گر سابق خود ایستاده اند. هر دوی آنها پس از سالها مقاومت در قبال شکنجه در زندانهای انفرادی رجوی و شکست مجاهدین در تسلیم آنها در همکاری در جنایاتشان، لاجرم به صدام و زندان ابوغریب تحویل داده شدند. رفیعی نژاد در آنجا نیز راحتشان نمی گذاشت و به آنها "سر میزد". آقایان سبحانی و قشقاوی در زمان سقوط رژیم صدام در سال 2003 از زندان آزاد شدند. در این زمان حداقل 50 تن از اعضای ناراضی مجاهدین در زندان ابوغریب عراق تحت عنوان "ودیعه های مجاهدین خلق" نگهداری می شدند. دفاتر زندان اکنون در موزه بغداد قابل رویت است.
هر دو آقایان قشقاوی و سبحانی با یاد آوری خاطرات تلخ زندانها و شکنجه گاههای صدام و رجوی، با خواندن فاتحه بر گور شکنجه گر خود، از خداوند برایش طلب مغفرت کردند.
نامه سرگشاده بنیاد خانواده سحر به وزیر امور خارجه آمریکا
.
... صحبت از گفتگو با ساکنان اشرف میشود. نماینده این ساکنان چه کسی است؟ آیا رهبر خود انتصابی و خودکامه یک فرقه کنترل ذهن را به عنوان نماینده این افراد به رسمیت می شناسید؟ چرا صحبت از تروریسم میشود اما صحبت از مبنای آن که فرقه گرائی است نمیشود؟ آیا دولت آمریکا دارد همان اشتباهی را که در گزارش RAND هم به آن اشاره شده است مجددا مرتکب میشود و از یک فرقه مخرب کنترل ذهن با کارکرد تروریستی حمایت می نماید؟ بنیاد خانواده سحر همیشه تأکید کرده که این معادله بدون وارد کردن پارامتر خانواده ها قابل حل نیست و متأسفانه دولت آمریکا که نقش اساسی را در این معادله ایفا میکند توجهی به این موضوع ندارد و همچنان میخواهد مسئله را بدون وارد کردن خانواده ها که نمایندگان واقعی اسرای اشرف هستند حل نماید که همچنان لاینحل باقی خواهد ماند ...
با احترام، نظر شما را به مطالب زیر از جانب جداشدگان و خانواده های متحصن در برابر پادگان فرقه ای اشرف در عراق جلب میکنیم.
مطلع شدیم که شما عنوان نموده اید که خروج فرقه رجوی از پادگان اشرف و انتقال آنان به پادگان لیبرتی به عنوان همکاری از جانب آنان تلقی شده و در خارج نمودن نام سازمان مجاهدین خلق از لیست تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا به عنوان نقطه ای مثبت در نظر گرفته خواهد شد.
ما روی خارج شدن یا خارج نشدن نام سازمان مجاهدین خلق از لیست تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا بحثی نداریم چون به ما مربوط نمیشود و تأثیری هم بر کار ما ندارد و این به عهده دولت آمریکاست که قطعا بر اساس منافع ملی و سیاسی خود اقدام خواهد نمود. اما تا جائی که به ما برمیگردد، یک خواسته حقوق بشری داشته و داریم که متأسفانه هرگز از جانب هیچ یک از دولت ها (از جمله دولتهای آمریکا و عراق) و هیچ یک از نهادهای بین المللی مورد توجه قرار نگرفته است.
سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی یک فرقه مخرب کنترل ذهن است که اعضای خود را با استفاده از تکنیک های روانی مانیپوله کرده و در اسارت ذهنی نگاه داشته است. خانواده های اعضای این فرقه بیش از دو سال است که در برابر دروازه های پادگان اشرف تحصن نموده و تنها خواسته آنان دیدار با عزیزانشان است که رجوی هرگز چنین اجازه ای را نداده است چرا که میترسد تسلط روانی و ذهنی خود بر نیروهایش را از دست بدهد. زمانی میتوان گفت که رجوی همکاری خود را نشان داده که به این خانواده ها اجازه دهد بدون واسطه و بطور مستقیم با عزیزان خود دیدار داشته باشند.
جابجا شدن فرقه رجوی از اشرف به لیبرتی چنانچه موجب برهم زدن ساختار فرقه ای سازمان مجاهدین خلق و آزاد شدن اسیران نشود سودی برای کسی نخواهد داشت و صورت مسئله تغییری نخواهد کرد. درست مانند این می ماند که یک مین مسلح را بدون خنثی نمودن از جائی به جای دیگر منتقل نمائید. اگر مین خنثی شود و در همان جای قبلی رها شود به مراتب بهتر از اینست که مین خنثی نشده صرفا جابجا گردد. برهم زدن ساختار فرقه ای که همان مبنای خصوصیت تروریستی است - و نه جابجائی فیزیکی یک فرقه مخرب کنترل ذهن - مهم است.
فرقه رجوی در گذشته هم مدعی شد که از زمان اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف، سلاح را کنار گذاشته و عمل تروریستی انجام نداده است. اما شما خود خوب میدانید که این فرقه توسط نیروهای آمریکائی وادار به خلع سلاح شد و دیگر توان اقدام نظامی نداشت. آنزمان رجوی گفت که ما صاحب سلاح را میخواهیم و نه خود سلاح را و بعد هم به نیروهایش وعده داد که سلاح های مدرن تری از آمریکا خواهد گرفت. رجوی سلاح را داد تا ساختار فرقه ای و تسلط خود بر نیروهایش را حفظ نماید. در حال حاضر هم رجوی حاضر است اشرف را بدهد اما ساکنان آنرا با همان ساختار فرقه ای حفظ نماید و به اشرف دیگری ببرد. این به هیچ عنوان همکاری و نشان داده حسن نیت نیست چرا که در هنگام خلع سلاح هم رجوی به ناچار تن به این کار داد و بلافاصله بعد از اینکه نام سازمان مجاهدین خلق از لیست تروریستی اروپا خارج شد بیانیه داد و درخواست کرد تا سلاح هایش پس داده شوند.
آنچه مشکل ماست اسیر بودن 3400 نفر به دست رجوی است که هیچ ارتباطی با دنیای خارج ندارند و اشرف و لیبرتی برایشان تفاوتی ندارد. رجوی حاضر است هر عقب نشینی بکند اما ساختار فرقه ایش دست نخورده باقی بماند و تازمانی که ساختار فرقه ایش پابرجاست پتانسیل ترور دارد و تروریسم جز ذات آنست. متأسفانه دولت های غربی و سازمان های بین المللی ظرف 9 سال گذشته نقش صدام حسین را برای این فرقه مخرب بازی کرده و از تسلط فکری و فیزیکی رجوی بر قربانیانش حفاظت و حمایت نموده اند.
صحبت از گفتگو با ساکنان اشرف میشود. نماینده این ساکنان چه کسی است؟ آیا رهبر خود انتصابی و خودکامه یک فرقه کنترل ذهن را به عنوان نماینده این افراد به رسمیت می شناسید؟ چرا صحبت از تروریسم میشود اما صحبت از مبنای آن که فرقه گرائی است نمیشود؟ آیا دولت آمریکا دارد همان اشتباهی را که در گزارش RAND هم به آن اشاره شده است مجددا مرتکب میشود و از یک فرقه مخرب کنترل ذهن با کارکرد تروریستی حمایت می نماید؟
بنیاد خانواده سحر همیشه تأکید کرده که این معادله بدون وارد کردن پارامتر خانواده ها قابل حل نیست و متأسفانه دولت آمریکا که نقش اساسی را در این معادله ایفا میکند توجهی به این موضوع ندارد و همچنان میخواهد مسئله را بدون وارد کردن خانواده ها که نمایندگان واقعی اسرای اشرف هستند حل نماید که همچنان لاینحل باقی خواهد ماند.
سنگ پرانی فدائیان رجوی به خانواده ها، جدا شدگان، مامورین عراقی و خبرنگاران اروپایی
رجوی اجازه دیدار با گروگانها را نمیدهد
.
... گروه تروریستی مجاهدین خلق به پشتوانه حمایت واشنگتن و تلاویو با استفاده از تیرو کمان و سنگ به خانواده ها، جداشدگان، مامورین عراقی و خبرنگاران اروپایی حمله می کند و خواستار ایجاد درگیری و کشتن و به کشتن دادن هستند. خانواده ها برای دیدار با عزیزان به گروگان گرفته شده خود در کمپ بدنام اشرف وارد سومین سال تحصن می شوند ولی رجوی به هیچ وجه حاضر به باز کردن دربها و یا دادن اجازه برای دیداری موقت از پشت سیم های خار دار نیست. رجوی و دستیاران جنایتکارش برخی از این گروگانها را بیش از دو دهه در کمپ اشرف به اسارت گرفته اند. عراق خواستار حکومت قانون بر این بخش از کشور است ولی لابی های امریکایی و اسرائیلی فشار می آورند و خواستار ابقای کمپ تروریستی هستند ...
ایران اینترلینک، کمپ عراق جدید (سابقا اشرف)، دیالی، عراق، چهاردهم فوریه 2012
سومین سال تحصن خانواده ها برای یک ملاقات ساده با گروگانهای فرقه رجوی (گروه تروریستی تحت الحمایه امریکا)
.
... فرقه آدم ربا و آدم کش تحت الحمایه واشنگتن به پشتوانه لابی گری های چندش آور سران گروه تروریستی در امریکا و اروپا، اجازه یک ملاقات ساده با گروگانها را نمی دهد. کمپ اشرف تا سال 2003 تحت حمایت صدام حسین و از آن زمان تا سال 2009 تحت حمایت ارتش امریکا به حضور تروریستی و گروگانگیری خود ادامه داد. از سال 2009 تا کنون دولت عراق بارها قصد باز کردن دربهای این محل بدنام را کرده ولی با فشارهای شدید امریکا مجبور به عقب نشینی شده است. ما با تشکر از اقدامات بشر دوستانه دولت عراق، سکوت سازمانهای حقوق بشری غربی در قبال این نقض فاحش حقوق بشری را غیر قابل قبول و لکه ننگی تاریخی بر دامان حامیان غربی گروگانگیرها، تروریست ها و قاتلین مردم ایران و عراق میدانیم ...
دو سال پشت سیمخاردارهای چهار لایه اشرف؛ «فقط میخواهم فرزندم را ببینم»
.
... بارها و بارها من از سازمان ملل و حقوق بشر و از کمیساریای عالی پناهندگان و دولت عراق درخواست کمک کردهام که من شرایط خاصی دارم و هر جور شده میخواهم این فرزندم را حداقل دو سه دقیقه ببینم و شرایط زندگی خودم را برایش بگویم. و شرایط بیرون از کمپ اشرف را هم برایش روشن کنم. اما متأسفانه کسانی که در درون سازمان هستند، هیچ اطلاعی از بیرون سازمان ندارند. هیچ رسانهای در اختیارشان نیست و هیچ نمیدانند. فقط یک کانال تلویزیونی آنهم به صورت کاملا سانسور شده در اختیار آنهاست. نه رادیو، نه تلویزیون و نه روزنامه در اختیارشان نیست. و از هیچ چیزی خبر ندارند... اگر واقعاً این ادعایشان درست است پس تمام سیم خاردارها را بردارند. تمام کانکسهای نگهبانی را جمع کنند. هر صد متری یک کانکس گذاشتهاند و ...
در حالی که هنوز آینده ساکنان اردوگاه اشرف مشخص نیست، شماری از خانوادههای این افراد نیز از مدتها پیش در وضعیت بلاتکلیفی به سر میبرند. اردوگاه اشرف واقع در شمال بغداد اعضای سازمان مجاهدین خلق را در جای داده است.
ثریا عبداللهی، مادر یکی از ساکنان اردوگاه اشرف، میگوید که از دو سال پیش به قصد دیدن فرزندش امیر در اطراف اردوگاه ساکن شده، اما به گفته او سازمان مجاهدین از دیدار آنان ممانعت به عمل میآورد.
خانم عبداللهی به رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی میگوید که فرزندش از ۱۰ سال پیش ساکن اردوگاه اشرف است: (لینک به فایل صوتی)
ثریا عبداللهی: من بهمن ماه سال ۱۳۸۸ خورشیدی به اینجا آمدم و متأسفانه تا به امروز اصلاً نتوانستهاند بچهام را ببینم. او را دوباره به تلویزیون سیمای آزادی آوردهاند. بچهام به حالت خیلی عصبی شروع به فحاشی کردن؛ تهدید کردن و بسیجی خواندن من کرد.
به هر حال من ۲۰ سال زحمت بچهام را کشیدهام. میدانست که من با چه شرایطی او را بزرگ کردهام. نمیدانم چه بر سر او گذشت و چه تهدیداتی شد؟ اصلاً چرا تهدیدش کردند و چرا به این صورت به تلویزیون آورده بودندش؟ چرا او را بر علیه مادرش، مادری که جوانیاش را برای فرزندانش گذاشته، او را تحریک کرده بودند و چرا باید این جور صحبت کند؟ من تعجب میکنم.
باشناختی که از پسرتان دارید، فکر میکنید علت این اتفاقات چیست؟
با توجه به اینکه من الان دو سال است اینجا هستم. از طریق کسانی که از سازمان فرار کردهاند، چه کسانی که در سالهای گذشته فرار کردهاند و چه کسانی که در طول این دو سال گذشته که ما اینجا بودهایم فرار کردهاند، من فهمیدم که بچه من زیر فشار جسمی و روحی خیلی شدیدی قرار دارد.
نه تنها فرزند من؛ بلکه بچههایی که خانوادههاشان اینجا هستند، و نمیگذارند که به هیچ عنوان ما فرزندانمان را ببینیم.
آنوقت شما از ایران به آنجا رفتید تا پسرتان را ببینید؟
بله. من از استان اردبیل به اینجا آمدم.
و در طول این دوسال شما کجا زندگی میکنید؟
اول که من به اینجا آمدم حدود سه یا چهار خانواده بیشتر نبودیم. ما فکر میکردیم میآییم و بچههایمان را میبینیم و برمیگردیم. به همین دلیل هم برای ما یک [محل] اسکان جلوی درب اشرف قرار دادند و بعد از آن بود که اسکانهایمان زیادتر شد و از حدود ۱۰ نفر به ۱۰۰ نفر رسید.
الان که حدود دو سال از این ماجرا میگذرد، چیزی حدود ۴۰۰ یا ۵۰۰ نفر در اینجا مستقر هستند.
خانم عبداللهی؛ ممکن است به طور کوتاه و خلاصه توضیح بدهید که اصلاً چه شد که پسر شما ساکن اردوگاه اشرف شد؟
فرزند من سال ۱۳۸۱ قرار بود به آلمان برود، اما متأسفانه هر کاری کردیم ویزای آلمان را به او ندادند. دوستی داشت که میخواست او را از طریق ترکیه به آلمان ببرد، من هم موافقت کردم و او به ترکیه رفت و در هتل آنکارا ساکن بود.
از هتل آنکارا با من تماس گرفت و گفت مردی به اسم علی آنکارایی پیدا شده که حدود ۶۰۰ یا ۷۰۰ نفر را میخواهد به آلمان ببرد ولی برای این کار مقداری پول میخواهد.
بچه من در این میان حدود سه سال و نیم یا نزدیک به چهار سال بعد از این اتفاق گم شد. از طریق شخصی که از سازمان فرار کرده بود و من و پسرم را میشناخت، و آمد مرا پیدا کرد از طرف فرزندم بعد از چهار سال خبر آورد. من پرسیدم شما کجا هستید که این جور گم شدهاید؟ او هم گفت ما در کمپ اشراف هستیم.
پیش از این پسر شما عضو سازمان مجاهدین بود؟ تا جایی که شما میدانستید؟
نه. نه. نه تنها عضو این تشکیلات نبود بلکه ما این سازمان و این نامها و عنوانها را هم نمیشناختیم.
بارها و بارها من از سازمان ملل و حقوق بشر و از کمیساریای عالی پناهندگان و دولت عراق درخواست کمک کردهام که من شرایط خاصی دارم و هر جور شده میخواهم این فرزندم را حداقل دو سه دقیقه ببینم و شرایط زندگی خودم را برایش بگویم. و شرایط بیرون از کمپ اشرف را هم برایش روشن کنم.
اما متأسفانه کسانی که در درون سازمان هستند، هیچ اطلاعی از بیرون سازمان ندارند. هیچ رسانهای در اختیارشان نیست و هیچ نمیدانند. فقط یک کانال تلویزیونی آنهم به صورت کاملا سانسور شده در اختیار آنهاست. نه رادیو، نه تلویزیون و نه روزنامه در اختیارشان نیست. و از هیچ چیزی خبر ندارند.
مقامات سازمان مجاهدین خلق این گونه حرفها را رد میکنند و میگویند که افرادی که در کمپ اشرف هستند، به میل خودشان آنجا زندگی میکنند، هیچ محدودیتی ندارند و با میل خودشان در آنجا ماندهاند.
اگر واقعاً این ادعایشان درست است پس تمام سیم خاردارها را بردارند. تمام کانکسهای نگهبانی را جمع کنند. هر صد متری یک کانکس گذاشتهاند و بچههای آنجا چهار نفر، چهار نفر دارند نگهبانی میدهند، اینها را جمع کنند. دوربینهای مدار بسته را جمع کنند. دوربینهای دید در شب را جمع کنند. به طور کامل تمام درهای مقرها را باز کنند.
الان دو سال است که من اینجا هستم. سیم خاردارها به طور چهار لایه، چهار لایه به طرف سازمان چیده شده است.
شما گفتید که پسرتان هم گفته است که نمیخواهد شما را ببیند.
پسرم به اجبار این حرف را زده است. به من که نگفته است. عرض کردم خدمتتان که این حرف را پشت تلویزیون سیمای آزادیشان گفته است.
گزارشهایی وجود دارد که سازمان مجاهدین خلق اعلام کرده است که در صورت دریافت تضمینهای امنیتی، این سه هزار عضو خود را از اردوگاه اشرف خارج میکند. نظر شما در این مورد چیست؟
انشاءالله که موافقت کنند. آن کسانی که از درون سازمان فرار کردهاند، میگویند که قرصهای سیانور در اختیار اکثر اعضای این سازمان قرار داده شده است و هر کس بخواهد به زور از اینجا برود باید حتماً قرص سیانورش را بخورد.
این اطلاعات را شما از کجا دارید خانم عبداللهی؟
از طریق اشخاصی که در عرض همین یکی دو هفته گذشته از کمپ اشرف فرار کردهاند فهمیدهام. تمام اطلاعات راجع به درون سازمان را ما از این افراد فرار کرده دریافت کردهایم.
اگر فرض را بر این بگیریم که اجازه جا به جایی داده بشود، خواست شما چیست؟ اینکه فقط پسرتان را ببینید یا اینکه میخواهید به ایران برگردد؟ خواسته واقعی شما چیست؟
نه تنها من بلکه خانواده تمام این ۶۰۰ یا ۷۰۰ نفری که به کمپ اشرف رفتهاند، خواستهمان این است که این افراد اول باید از کمپ بیایند بیرون. در مرحله نخست باید روشن سازی بشوند. در جریان تمام مسائل روز و اخبار روز قرار بگیرند. چون این افراد چیزی بین ۳۰ یا ۲۰ یا ۱۰ سال در محیطی کاملا بسته و ایزوله زندگی کردهاند.
به همین دلیل من مادر در کنار سایر خانوادهها این انتظار و درخواست را دارم که اول از همه ذهن اینها را روشن کنند. پیش از ملاقات با خانوادهها آنها را در جریان مسائل واقعی روز قرار بدهند، آن وقت اجازه ملاقات این اشخاص با خانوادهها را بدهند.
یعنی منظورتان از «روشن سازی» این افراد این است که با حق و حقوقشان آشنا بشوند؟ ببینند که در خارج از اردوگاه چه امکاناتی برایشان وجود دارد؟ و بر این اساس خودشان آگاهانه تصمیم بگیرند که میخواهند چکار کنند؟
دقیقاً. من هیچ اجباری در انتخاب اینکه پسرم باید حتما با من بیاید، ندارم.
اگر الان میتوانستید به طور کوتاه با پسرتان صحبت کنید، به او چه میگفتید؟ مهمترین چیزی که میخواستید به او بگویید چه بود؟
به او میگفتم که امیرم، واقعاً دوستت دارم و زندگی و نفسم را به پایت میریزم تا زمانی که پرواز کنی و به اوج برسی. به آنجایی که خودت ایمان و عقیده داری. من دوست ندارم در عقیده کسی، حتی فرزند خودم مداخله کنم. ولی میخواهم فرزندم آزاد زندگی کند. در محیط بسته نباشد.
چرا باید ازدواج کردن برای بچه من حرام باشد؟ چرا کار کردن، خانه داشتن، حق فرزند داشتن، ملاقات با خانواده و دوستان، دیدار با مادر و خواهر و وابستگان برای فرزندم باید ممنوع باشد؟
میخواهم مثل بقیه مادرها وقتی فرزندم را میبینم به وجودش افتخار کنم. به همین سادگی. غیر از این دیگر هیچ چیزی نمیخواهم.