اعلام جدائی ۳ تن از اعضای فرقه رجوی
.
... در درگیری هایی که اخیرا با دولت عراق بوجود آوردند ما را وادار نمودند تا با نیرو های عراقی در گیر شویم. آنان گفته بودند که عراقی ها آمده اند تا ما را دستگیر کرده و تحویل ایران بدهند که بعد شکنجه و اعدام شویم. لذا فکر میکردیم حتی به قیمت کشته شدن باید به نیروهای عراقی با هر وسیله ای که شده تهاجم نمائیم. با حضورخانواده ها دراطراف پادگان فرقه ای اشرف امید زندگی در ما بوجود آمد و ترس از بیرون از اشرف و عراقی ها که هر روز در گوشمان می خواندند کمتر شد و اطمینان نسبی حاصل کردیم که در بیرون از زندان اشرف زندگی دیگری وجود دارد. بلند گوهای خانواده ها تنها امید ما در این زندان بود. ما امیدواریم که تا رها شدن تک تک اسرای اشرف، حضور خانواده ها و صدای بلندگوهایشان پایان نیابد ...
بنیاد خانواده سحر، بغداد، سیزدهم دسامبر 2011
http://www.saharngo.com/fa/story/1666
سه تن از اعضای فرقه رجوی که به تازگی توانسته اند از پادگان اشرف فرار کرده و رهائی خود را بازیافته و به جمع خانواده ها بپیوندند، طی بیانیه ای اعلام کردند که از این فرقه تروریستی جدا شده اند.

متن بیانیه آنان به شرح زیر است:
با درود به ملت شریف ایران
اینجانبان:
علی قزل قارشی از شهرستان گرگان / ورودی 1379
صادق خاوری (صمد) از شهرستان فومن / ورودی 1380
محمد کریم گل شیر میری (حامد) از شهرستان نیک شهر / ورودی 1380
جدایی خود را از فرقه تروریستی مجاهدین خلق اعلام نموده و اظهار میداریم که ما فریب مسعود رجوی و مسئولین فرقه اش را خورده بودیم که با نیرنگ و به بهانه عضویت در یک شرکت کاریابی و اعزام به اروپا، ما را به عراق و پادگان اشرف کشاندند.
ما وقتی از نیت پلید آنان آگاه شدیم خواهان بازگشت گردیدیم، اما تهدید کردند که ما را به دولت بعثی عراق تحویل میدهند و آنان نیز ما را به زندان ابوغریب خواهند برد و بعد از طی مدت حبس نهایتا به ایران تحویل داده خواهیم شد که در ایران به عنوان عضو سازمان مجاهدین خلق اعدام خواهیم گردید.
ما به ناچار بهترین دوران زندگی خود را در پادگان اشرف به اسارت گذراندیم که هر روز به بهانه های واهی ما را در بدترین شرایط روحی قرارمی دادند. تفتیش عقاید و شکنجه های روانی تحت عنوان عملیات جاری روزمره ادامه داشت.
در درگیری هایی که اخیرا با دولت عراق بوجود آوردند ما را وادار نمودند تا با نیرو های عراقی در گیر شویم. آنان گفته بودند که عراقی ها آمده اند تا ما را دستگیر کرده و تحویل ایران بدهند که بعد شکنجه و اعدام شویم. لذا فکر میکردیم حتی به قیمت کشته شدن باید به نیروهای عراقی با هر وسیله ای که شده تهاجم نمائیم.
با حضورخانواده ها دراطراف پادگان فرقه ای اشرف امید زندگی در ما بوجود آمد و ترس از بیرون از اشرف و عراقی ها که هر روز در گوشمان می خواندند کمتر شد و اطمینان نسبی حاصل کردیم که در بیرون از زندان اشرف زندگی دیگری وجود دارد. بلند گوهای خانواده ها تنها امید ما در این زندان بود. ما امیدواریم که تا رها شدن تک تک اسرای اشرف، حضور خانواده ها و صدای بلندگوهایشان پایان نیابد.
ما نهایتا تصمیم گرفتیم با پذیرش خطرات احتمالی خودمان را از این گرداب نجات بدهیم. ما ماه ها روی طرح فرارمان کار کردیم و در یک شرایط سخت و خطرناک با توکل به خدا در تاریخ 1390/4/9 از این قلعه مخوف و دهشتناک فرار کردیم و خود را به نیروهای عراقی رساندیم.
در طی مدت حضورمان در این فرقه، رهبران این سازمان ظلم های بسیاری بر ما و دیگران روا داشتند. ما حق خود می دانیم تا در مجامع حقوقی عراقی و بین المللی علیه سران مجاهدین خلق بخاطر اسیر نگاه داشتن ما و نداشتن کمترین حقوق انسانی، که در هر بازداشتگاهی در هر دیکتاتوری به رسمیت شناخته میشود، شکایت کنیم.

علی قزل قارشی

صادق خاوری(صمد)

محمد کریم گل شیر میری (حامد)
توضیحات بنیاد خانواده سحر:
آقای علی قزل قارشی وقتی از پادگان فرقه ای اشرف فرار کرد و خود را به نیروهای عراقی رساند بلافاصله اظهار داشت که خواهرش در جمع خانواده هاست و می خواهد فورا او را ببیند. افسر عراقی مسئول نیروهای عراقی نیز قول داد که ترتیب این کار را بدهد و او به جمع خانواده ها پیوست.
اما یک شب قبل از فرار آقای قزل قارشی، خواهر و برادرش، که به اتفاق تعدادی از خانواده های مازندران مدت ها در شهرک آزادی بسر میبردند، در حال بازگشت به ایران بودند. اتوبوس آنها هنوز به شهر ایلام نرسیده بود که از خبر فرار برادرشان مطلع شدند. اشک شوق از دیدگان همه خانواده هائی که در حال بازگشت بودند سرازیرشد و در اتوبوس غوغایی برپا گردید.
خواهر و برادر آقای قزل قارشی از اتوبوس پیاده شدند و مجددا خود را به مرز رساندند و با کوشش ها و هماهنگی های بعمل آمده برای حل و فصل مسئله ویزا و غیره، به بغداد بازگشتند و برادرشان را بعد از سالها درآغوش گرفتند.

بنیاد خانواده سحر آزادی این عزیزان را به خانواده های آنان تبریک میگوید و امیدوار است کوشش های خانواده ها به ثمر نهائی رسیده و تمامی اسیران به آغوش خانواده های خود بازگردند.
----------
همچنین
http://iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11289
دو سال پشت سیمخاردارهای چهار لایه اشرف؛ «فقط میخواهم فرزندم را ببینم»
.
... بارها و بارها من از سازمان ملل و حقوق بشر و از کمیساریای عالی پناهندگان و دولت عراق درخواست کمک کردهام که من شرایط خاصی دارم و هر جور شده میخواهم این فرزندم را حداقل دو سه دقیقه ببینم و شرایط زندگی خودم را برایش بگویم. و شرایط بیرون از کمپ اشرف را هم برایش روشن کنم. اما متأسفانه کسانی که در درون سازمان هستند، هیچ اطلاعی از بیرون سازمان ندارند. هیچ رسانهای در اختیارشان نیست و هیچ نمیدانند. فقط یک کانال تلویزیونی آنهم به صورت کاملا سانسور شده در اختیار آنهاست. نه رادیو، نه تلویزیون و نه روزنامه در اختیارشان نیست. و از هیچ چیزی خبر ندارند... اگر واقعاً این ادعایشان درست است پس تمام سیم خاردارها را بردارند. تمام کانکسهای نگهبانی را جمع کنند. هر صد متری یک کانکس گذاشتهاند و ...
گلناز اسفندياری، رادیو فردا، بیست و دوم دسامبر 2011
http://www.radiofarda.com/content/f7_IV_with_Soraya_
Abdollahi_mother_of_Ashraf_camp_resident/24430667.html
لینک جهت دانلود فایل صوتی

در حالی که هنوز آینده ساکنان اردوگاه اشرف مشخص نیست، شماری از خانوادههای این افراد نیز از مدتها پیش در وضعیت بلاتکلیفی به سر میبرند. اردوگاه اشرف واقع در شمال بغداد اعضای سازمان مجاهدین خلق را در جای داده است.
ثریا عبداللهی، مادر یکی از ساکنان اردوگاه اشرف، میگوید که از دو سال پیش به قصد دیدن فرزندش امیر در اطراف اردوگاه ساکن شده، اما به گفته او سازمان مجاهدین از دیدار آنان ممانعت به عمل میآورد.
خانم عبداللهی به رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی میگوید که فرزندش از ۱۰ سال پیش ساکن اردوگاه اشرف است:
(لینک به فایل صوتی)
ثریا عبداللهی: من بهمن ماه سال ۱۳۸۸ خورشیدی به اینجا آمدم و متأسفانه تا به امروز اصلاً نتوانستهاند بچهام را ببینم. او را دوباره به تلویزیون سیمای آزادی آوردهاند. بچهام به حالت خیلی عصبی شروع به فحاشی کردن؛ تهدید کردن و بسیجی خواندن من کرد.
به هر حال من ۲۰ سال زحمت بچهام را کشیدهام. میدانست که من با چه شرایطی او را بزرگ کردهام. نمیدانم چه بر سر او گذشت و چه تهدیداتی شد؟ اصلاً چرا تهدیدش کردند و چرا به این صورت به تلویزیون آورده بودندش؟ چرا او را بر علیه مادرش، مادری که جوانیاش را برای فرزندانش گذاشته، او را تحریک کرده بودند و چرا باید این جور صحبت کند؟ من تعجب میکنم.
باشناختی که از پسرتان دارید، فکر میکنید علت این اتفاقات چیست؟
با توجه به اینکه من الان دو سال است اینجا هستم. از طریق کسانی که از سازمان فرار کردهاند، چه کسانی که در سالهای گذشته فرار کردهاند و چه کسانی که در طول این دو سال گذشته که ما اینجا بودهایم فرار کردهاند، من فهمیدم که بچه من زیر فشار جسمی و روحی خیلی شدیدی قرار دارد.
نه تنها فرزند من؛ بلکه بچههایی که خانوادههاشان اینجا هستند، و نمیگذارند که به هیچ عنوان ما فرزندانمان را ببینیم.
آنوقت شما از ایران به آنجا رفتید تا پسرتان را ببینید؟
بله. من از استان اردبیل به اینجا آمدم.
و در طول این دوسال شما کجا زندگی میکنید؟
اول که من به اینجا آمدم حدود سه یا چهار خانواده بیشتر نبودیم. ما فکر میکردیم میآییم و بچههایمان را میبینیم و برمیگردیم. به همین دلیل هم برای ما یک [محل] اسکان جلوی درب اشرف قرار دادند و بعد از آن بود که اسکانهایمان زیادتر شد و از حدود ۱۰ نفر به ۱۰۰ نفر رسید.
الان که حدود دو سال از این ماجرا میگذرد، چیزی حدود ۴۰۰ یا ۵۰۰ نفر در اینجا مستقر هستند.
خانم عبداللهی؛ ممکن است به طور کوتاه و خلاصه توضیح بدهید که اصلاً چه شد که پسر شما ساکن اردوگاه اشرف شد؟
فرزند من سال ۱۳۸۱ قرار بود به آلمان برود، اما متأسفانه هر کاری کردیم ویزای آلمان را به او ندادند. دوستی داشت که میخواست او را از طریق ترکیه به آلمان ببرد، من هم موافقت کردم و او به ترکیه رفت و در هتل آنکارا ساکن بود.
از هتل آنکارا با من تماس گرفت و گفت مردی به اسم علی آنکارایی پیدا شده که حدود ۶۰۰ یا ۷۰۰ نفر را میخواهد به آلمان ببرد ولی برای این کار مقداری پول میخواهد.
بچه من در این میان حدود سه سال و نیم یا نزدیک به چهار سال بعد از این اتفاق گم شد. از طریق شخصی که از سازمان فرار کرده بود و من و پسرم را میشناخت، و آمد مرا پیدا کرد از طرف فرزندم بعد از چهار سال خبر آورد. من پرسیدم شما کجا هستید که این جور گم شدهاید؟ او هم گفت ما در کمپ اشراف هستیم.
پیش از این پسر شما عضو سازمان مجاهدین بود؟ تا جایی که شما میدانستید؟
نه. نه. نه تنها عضو این تشکیلات نبود بلکه ما این سازمان و این نامها و عنوانها را هم نمیشناختیم.
بارها و بارها من از سازمان ملل و حقوق بشر و از کمیساریای عالی پناهندگان و دولت عراق درخواست کمک کردهام که من شرایط خاصی دارم و هر جور شده میخواهم این فرزندم را حداقل دو سه دقیقه ببینم و شرایط زندگی خودم را برایش بگویم. و شرایط بیرون از کمپ اشرف را هم برایش روشن کنم.
اما متأسفانه کسانی که در درون سازمان هستند، هیچ اطلاعی از بیرون سازمان ندارند. هیچ رسانهای در اختیارشان نیست و هیچ نمیدانند. فقط یک کانال تلویزیونی آنهم به صورت کاملا سانسور شده در اختیار آنهاست. نه رادیو، نه تلویزیون و نه روزنامه در اختیارشان نیست. و از هیچ چیزی خبر ندارند.
مقامات سازمان مجاهدین خلق این گونه حرفها را رد میکنند و میگویند که افرادی که در کمپ اشرف هستند، به میل خودشان آنجا زندگی میکنند، هیچ محدودیتی ندارند و با میل خودشان در آنجا ماندهاند.
اگر واقعاً این ادعایشان درست است پس تمام سیم خاردارها را بردارند. تمام کانکسهای نگهبانی را جمع کنند. هر صد متری یک کانکس گذاشتهاند و بچههای آنجا چهار نفر، چهار نفر دارند نگهبانی میدهند، اینها را جمع کنند.
دوربینهای مدار بسته را جمع کنند. دوربینهای دید در شب را جمع کنند. به طور کامل تمام درهای مقرها را باز کنند.
الان دو سال است که من اینجا هستم. سیم خاردارها به طور چهار لایه، چهار لایه به طرف سازمان چیده شده است.
شما گفتید که پسرتان هم گفته است که نمیخواهد شما را ببیند.
پسرم به اجبار این حرف را زده است. به من که نگفته است. عرض کردم خدمتتان که این حرف را پشت تلویزیون سیمای آزادیشان گفته است.
گزارشهایی وجود دارد که سازمان مجاهدین خلق اعلام کرده است که در صورت دریافت تضمینهای امنیتی، این سه هزار عضو خود را از اردوگاه اشرف خارج میکند. نظر شما در این مورد چیست؟
انشاءالله که موافقت کنند. آن کسانی که از درون سازمان فرار کردهاند، میگویند که قرصهای سیانور در اختیار اکثر اعضای این سازمان قرار داده شده است و هر کس بخواهد به زور از اینجا برود باید حتماً قرص سیانورش را بخورد.
این اطلاعات را شما از کجا دارید خانم عبداللهی؟
از طریق اشخاصی که در عرض همین یکی دو هفته گذشته از کمپ اشرف فرار کردهاند فهمیدهام. تمام اطلاعات راجع به درون سازمان را ما از این افراد فرار کرده دریافت کردهایم.
اگر فرض را بر این بگیریم که اجازه جا به جایی داده بشود، خواست شما چیست؟ اینکه فقط پسرتان را ببینید یا اینکه میخواهید به ایران برگردد؟ خواسته واقعی شما چیست؟
نه تنها من بلکه خانواده تمام این ۶۰۰ یا ۷۰۰ نفری که به کمپ اشرف رفتهاند، خواستهمان این است که این افراد اول باید از کمپ بیایند بیرون. در مرحله نخست باید روشن سازی بشوند. در جریان تمام مسائل روز و اخبار روز قرار بگیرند. چون این افراد چیزی بین ۳۰ یا ۲۰ یا ۱۰ سال در محیطی کاملا بسته و ایزوله زندگی کردهاند.
به همین دلیل من مادر در کنار سایر خانوادهها این انتظار و درخواست را دارم که اول از همه ذهن اینها را روشن کنند. پیش از ملاقات با خانوادهها آنها را در جریان مسائل واقعی روز قرار بدهند، آن وقت اجازه ملاقات این اشخاص با خانوادهها را بدهند.
یعنی منظورتان از «روشن سازی» این افراد این است که با حق و حقوقشان آشنا بشوند؟ ببینند که در خارج از اردوگاه چه امکاناتی برایشان وجود دارد؟ و بر این اساس خودشان آگاهانه تصمیم بگیرند که میخواهند چکار کنند؟
دقیقاً. من هیچ اجباری در انتخاب اینکه پسرم باید حتما با من بیاید، ندارم.
اگر الان میتوانستید به طور کوتاه با پسرتان صحبت کنید، به او چه میگفتید؟ مهمترین چیزی که میخواستید به او بگویید چه بود؟
به او میگفتم که امیرم، واقعاً دوستت دارم و زندگی و نفسم را به پایت میریزم تا زمانی که پرواز کنی و به اوج برسی. به آنجایی که خودت ایمان و عقیده داری. من دوست ندارم در عقیده کسی، حتی فرزند خودم مداخله کنم. ولی میخواهم فرزندم آزاد زندگی کند. در محیط بسته نباشد.
چرا باید ازدواج کردن برای بچه من حرام باشد؟ چرا کار کردن، خانه داشتن، حق فرزند داشتن، ملاقات با خانواده و دوستان، دیدار با مادر و خواهر و وابستگان برای فرزندم باید ممنوع باشد؟
میخواهم مثل بقیه مادرها وقتی فرزندم را میبینم به وجودش افتخار کنم. به همین سادگی. غیر از این دیگر هیچ چیزی نمیخواهم.
---------------
همچنین:
http://iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11372
فرار 30 تن از اعضاء مجاهدین به یک نقطه ناشناخته
..jpg)
... یک منبع آگاه در استان دیالی از ترک تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین به یک نقطه نامعلوم خبرداد و اشاره کرد که اعضا سازمان بعد از تصمیم دولت عراق مبنی بر انتقال پادگان از یک حالت اضطراب و سردرگمی رنج می برند. این منبع آگاه که در وزارت کشور مشغول به کار است بدون اعلام هویت خود در یک تماس تلفنی به سرویس های امنیتی و بدون دادن اطلاعات بیشتر، از فرار 30 نفر از اعضا سازمان مجاهدین خبر داد. در این هفته سازمان ملل اعلام کرد که با هماهنگی دولت عراق و طبق توافق نامه ی امضا شده به انتقال اعضاء سازمان از پادگان اشرف به محل دیگری اقدام می کند ...

براثا نیوز، سی و یکم دسامبر 2011
ترجمه انجمن نجات
http://www.nejatngo.org/fa/post.aspx?id=11841
لینک به متن اصلی (عربی)
http://www.burathanews.com/news_article_145443.html
لینک به متن انگلیسی
http://iran-interlink.org/?mod=view&id=11371
یک منبع آگاه در استان دیالی از ترک تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین به یک نقطه نامعلوم خبرداد و اشاره کرد که اعضا سازمان بعد از تصمیم دولت عراق مبنی بر انتقال پادگان از یک حالت اضطراب و سردرگمی رنج می برند.
این منبع آگاه که در وزارت کشور مشغول به کار است بدون اعلام هویت خود در یک تماس تلفنی به سرویس های امنیتی و بدون دادن اطلاعات بیشتر، از فرار 30 نفر از اعضا سازمان مجاهدین خبر داد.
در این هفته سازمان ملل اعلام کرد که با هماهنگی دولت عراق و طبق توافق نامه ی امضا شده به انتقال اعضاء سازمان از پادگان اشرف به محل دیگری اقدام می کند.
نوری المالکی نخست وزیر عراق چندی قبل مهلت جدیدی را برای ماندن این سازمان درعراق اعلام کرده است ولی اعلام کرده که کشورش حاضر نیست که به طور دائم عناصر این سازمان را بپذیرد.
----------
همچنین:
http://iran-interlink.org/fa/index.php?mod=view&id=11306
ده تن از اعضای مجاهدین خلق از قرارگاه فرار کرده و به ایستگاه پلیس بعقوبه پناهنده شدند
.
... یک منبع عالیرتبه امنیتی در استان دیالی امروز جمعه گفت که ده تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران توانسته اند از کمپ فرار کرده و خود را به ایستگاه پلیس بعقوبه رسانده و پناه بگیرند. وی توضیح داد که آنها بخاطر دیکتاتوری و خشونت و بی عدالتی حاکم بر کمپ که توسط رهبران این گروه اعمال می گردد تصمیم به فرار گرفته اند.منبع خبر در مصاحبه با السومریه نیوز گفت که "ده تن از مجاهدین خلق ایران از کمپ اشرف که اکنون به نام جدید "کمپ عراق جدید" از آن یاد می شود (در 55 کیلومتری بعقوبه) توانستند از کمپ فرار کرده و خود را به ایستگاه پلیس رسانده در آنجا پناهنده شوند". منبع که ترجیح داد نام وی منعکس نگردد گفت: "دلیل این فرار آنها دیکتاتوری و خشونت و بی عدالتی است که از طرف سران این گروه بر ساکنین کمپ تحمیل می گردد" ...
السومریه نیوز، دیالی، عراق، بیست و سوم دسامبر 2011
ترجمه ایران اینترلینک
لینک به متن انگلیسی
http://iran-interlink.org/?mod=view&id=11305
لینک به متن اصلی خبر (عربی)
http://www.alsumarianews.com/ar/iraq-security-news/-2-33457.html
یک منبع عالیرتبه امنیتی در استان دیالی امروز جمعه گفت که ده تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران توانسته اند از کمپ فرار کرده و خود را به ایستگاه پلیس بعقوبه رسانده و پناه بگیرند. وی توضیح داد که آنها بخاطر دیکتاتوری و خشونت و بی عدالتی حاکم بر کمپ که توسط رهبران این گروه اعمال می گردد تصمیم به فرار گرفته اند.
منبع خبر در مصاحبه با السومریه نیوز گفت که "ده تن از مجاهدین خلق ایران از کمپ اشرف که اکنون به نام جدید "کمپ عراق جدید" از آن یاد می شود (در 55 کیلومتری بعقوبه) توانستند از کمپ فرار کرده و خود را به ایستگاه پلیس رسانده در آنجا پناهنده شوند".
منبع که ترجیح داد نام وی منعکس نگردد گفت: "دلیل این فرار آنها دیکتاتوری و خشونت و بی عدالتی است که از طرف سران این گروه بر ساکنین کمپ تحمیل می گردد". وی افزود که: "افرادی که موفق به فرار شده اند از دولت مرکزی درخواست کمک کرده اند تا آنها را به خارج از عراق منتقل کنند"...
--------
همچنین:
http://iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11284
خانوده ها، نمایندگان ساکنین کمپ، خواستار راه حلی سریع و صلح آمیز هستند
.
... کسی انتظار نداشته که رجوی و رهبران مجاهدین خلق با آغوش باز از خانواده ها استقبال کنند و کسی انتظار نداشته که اربابان بی رحم و موذی مجاهدین خلق احساسی انسانی در قبال درد و رنج بردگان و گلادیاتورهای گرفتار داشته باشند ولی از برخی انتظار بوده و هست. اکنون برای بسیاری شوکه کننده است که می بینند سازمانهای حقوق بشری همچون عفو بین الملل و دیدبان حقوق بشرو کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد حتی یک کلمه در این رابطه به زبان نمی آورند در حالی که روزانه اطلاعیه پشت اطلاعیه صادر می کنند و از عراقی ها میخواهند که مبادا "حقوق بشر ساکنین کمپ" را رعایت نکنید. در این اطلاعیه ها حتی یک کلمه انتقادی خشک و خالی علیه رجوی و رفتارش با خانواده های گرفتاران در کمپ دیده نمی شود و ...

آن سینگلتون، مشاورین استراتژی خاورمیانه، بیست و دوم دسامبر 2011
http://mesconsult.com
آن سینگلتون نویسنده کتابهای "ارتش خصوص صدام" و "کمپ اشرف" است
http://camp-ashraf.com
لینک به متن اصلی (انگلیسی)
http://iran-interlink.org/?mod=view&id=11283
غیر مفید ترین بخش "مذاکرات" برای انحلال کمپ اشرف و اخراج ساکنین آن از عراق همانا ادامه بی نتیجه، کسالت آور و توهم زای مذاکره کنندگان غربی است. آنها هنوز چنین وانمود می کنند که انگار افراد داخل این کمپ بصورتی یکپارچه و هم صدا عمل کرده و هیچ رابطه ای با هیچ بخشی از جهان خارج ندارند و چنین می گویند که انگار آنها حتی حق اظهار نظر در رابطه با رفتاری که با آنها می گردد را هم نباید داشته باشند.
و بنا بر این تعریف اولیه، مذکره کنندگان گزارشاتی ارائه می کنند بی محتوی و تحلیل می کنند و توضیح میدهند که حالا "مجاهدین خلق" باید به "نقطه ای جدید" منتقل گردند و مستمرا تکرار می کنند نام محل جدید را. نام "کمپ آزادی" که قبلا اردوگاه نظامی امریکا بوده است.
و البته ادامه می دهند که وقتی این افراد به این نقطه (کمپ سابق امریکاییها) رسیدند باید توسط "کمیساریای سازمان ملل متحد" مصاحبه گردند تا در رابطه با اعطای پناهندگی به آنها تصمیم گرفته شود و البته نمایندگی سازمان ملل (یونامی) هم رفتار دولت عراق را در نگهداری کمپ جدید تحت نظارت خواهدداشت. و در نهایت چنین وانمود می کنند که آینده این افراد از طریق اجرای این پروسه (که با مذاکراتشان شروع می شود) روشن خواهد شد.
ولی اگر دقت کنیم، دل خوشی به رسیدن به این هدف تعیین شده در "بهترین صورت تحقق پذیری آن"، به صورتی تبلیغ می گردد که اساسا امکان واقعی همکاری رهبران سازمان در آن منظور نشده است.
واضح است که این پیشنهاد "انتقال یکجای ساکنین کمپ" فقط می تواند ابزاری جدید باشد برای کسانی که در محافل غربی با چهره های "بشدت نگران" هر روز ناله ای جدید سر میدهند. یک روز نگرانند که همه ساکنین خودکشی خواهند کرد و در همان روز باز نگرانند که اینها یکجا به ایران تحویل داده شوند و بعد هم همگی درجا بعد از شکنجه های وحشیانه اعدام شوند. روزی دیگر عمیقا نگرانند که "برچسب تروریستی" باعث خواهد شد که اینها اجازه ورود به غرب را نداشته باشند و باز در همان روز نگرانند که اگر اینها پایشان به غرب برسد "تهدیدهای جدی امنیتی" بوجود خواهند آورد.
باز واضح است که در یک محاسبه سر انگشتی، همه این "نگرانی ها" را که جمع بزنیم، می بینیم هدف تمامی آنها که به "مذاکرات به رهبری واشنگتن" راه میبرد، چیزی جز این نیست که "چگونه می توانیم بقای سازمان مجاهدین خلق (تروریست های محبوب واشنگتن) را تضمین کنیم" تا "منحل" نشود.
اما در پشت پرده این سناریوی غیرواقعی و کوته نظرانه تحت عنوان "قانع کردن مسعود رجوی به انتقال تمامی گروگانها به یک کمپ جدید که دیگر بر آن کنترل مستقیم ندارد" یک نقض فاحش حقوق بشر خوابیده که اگر چه در مقابل چشم های حیرت زده ناظرین هر روز اتفاق می افتد. ولی نقض حقوق بشری است که هیچ کس در غرب خواستار اعتراف به دیدن آن نیست. علت آن هم باز برای همه ناظرین مشخص است. تمرکز و یا اعتراف به ادامه این نقض فاحش حقوق بشری، به یکباره تمامی "مشروعیت" را از "مذاکره" ای که به آن دل بسته اند خواهد گرفت و "مذاکره" کذایی به یکباره "غیرمشروع" می شود. این اعتراف به واقعیتی که جریان دارد تمام پرده ها را کنار می زند و لخت و عریان نشان میدهد که "رجوی نماینده هیچ کس نیست" (که بخواهند با وی "مذاکره" کنند و قضایا را لوث کنند). اعتراف به این واقعیت اعتراف به یک واقعیت بعدی هم هست که نشان میدهد رجوی به زور سه هزار انسان را زندانی و گروگان گرفته و اولیه ترین حقوق انسانی آنها را روزمره نقض می کند و بازاعتراف به این واقعیت اعترافی بر واقعیت بعدی است که تنها راه حل جلوگیری از این وضعیت همانا "دخالت" فعال و "وارد شدن" هر چه سریع تر به داخل این کمپ است.
در حال حاضر چیزی حدود چهارصد تن از خانواده های گروگانها در جلوی دروازه های کمپ هستند. آنها با هدف آزاد سازی عزیزانشان و جلوگیری از صدمات بیشتر به آنها خود را به این محل رسانده اند. اینها و تنها اینها هستند که نمایندگان واقعی افراد خانواده های به گروگان گرفته شده خود هستند. چرا صدای این ها هنوز هم شنیده نمی شود؟ چرا سازمانهای بین المللی ترجیح میدهند آنها را اصلا نادیده بگیرند؟ و چرا سعی می کنند علیرغم واقعیت جلوی چشم همه ما، چنین وانمود کنند که انگار این افراد اصلا حق اظهار نظر در مورد "مذاکرات" کذایی و "نتایج مذاکرات" کذایی را هم ندارند؟
هشت سال است که پس از سقوط ولینعت سابق رجوی، صدام حسین، خانواده ها بعد از خانواده ها سعی کرده اند تا به مینیمم حقوق انسانی خود و جگر گوشگانشان دست یابند. سعی کرده اند با فرزندان و پدران و مادرانشان ملاقات کنند و سعی کرده اند در محیطی خصوصی و خارج از سیطره رجوی و مجاهدین خلق با آنها گفتگویی کوتاه داشته باشند. این خواسته بسا قدیمی تر و بنیادی تر از "بستن کمپ اشرف" است و البته بعد از هر گونه "انتقال کمپ" هم باز بعنوان حقی انسانی و بنیادی تر پابرجا خواهد بود. واقعیت این است که این درخواست هشت ساله انسانی هیچ ربطی به عزم عراق بر بستن این کمپ (و دخالت خارجی برای باقی نگه داشتن آن) تا پایان سال 2011 ندارد ولی باز می بینیم که چگونه طرفهای "مذاکره کننده" ترجیح میدهند تا چنین وانمود کنند که انگار این مسئله اساسا وجود خارجی ندارد.
کسی انتظار نداشته که رجوی و رهبران مجاهدین خلق با آغوش باز از خانواده ها استقبال کنند و کسی انتظار نداشته که اربابان بی رحم و موذی مجاهدین خلق احساسی انسانی در قبال درد و رنج بردگان و گلادیاتورهای گرفتار داشته باشند ولی از برخی انتظار بوده و هست. اکنون برای بسیاری شوکه کننده است که می بینند سازمانهای حقوق بشری همچون عفو بین الملل و دیدبان حقوق بشرو کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد حتی یک کلمه در این رابطه به زبان نمی آورند در حالی که روزانه اطلاعیه پشت اطلاعیه صادر می کنند و از عراقی ها میخواهند که مبادا "حقوق بشر ساکنین کمپ" را رعایت نکنید.
در این اطلاعیه ها حتی یک کلمه انتقادی خشک و خالی علیه رجوی و رفتارش با خانواده های گرفتاران در کمپ دیده نمی شود و حتی یک کلمه دیده نمی شود که لااقل بگویند فریاد هشت ساله و درخواست به حق آنها را ما هم شنیدیم.
یک کلمه بر علیه نقض مستر حقوق بشر توسط رجوی ها در داخل این کمپ شنیده نمی شود و حتی یک بار اقرار به این واقعیت روشن تر از روز که بله صدای شاهدین قدیمی و جدید این افتضاح را همه شنیدند و مدارک ارائه شده را جلوی چشمانمان گرفتند و دیدیم.
این مسئولیت بنیادی و مفروض و فوری هر سازمان حقوق بشری است که خود را در این "مذاکرات" بی محتوا و توهم زا سهیم کرده و در بند بند و روز به روز آن با صدای بلند خواستار شود تا رجوی دربهای کمپ اشرف را باز کند و اجازه دهد تا افراد داخل آن با خانواده های خود ارتباط برقرار کنند.
راستی چه مانع حقوق بشری، شرعی و یا قانونی وجود دارد که جلوی آنها را گرفته تا چنین نکنند؟

-----------
همچنین:
http://iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=11368